او را بحال خود واگذار
نوشته شده توسط رهگذر در 28 فروردین 1401 در انشاء با موضوع آزاد
دعه إني لاستحيي من الله عزوجل أن يكون ذو روح ينظر في وجهي وأنا آكل ثم لا اطعمه.
مردی به نام نجیح می گوید: حسن بن علی (علیهالسّلام) را دیدم که غذا میخورد و سگی نیز در پیش روی او بود که آن حضرت هر لقمهای که میخورد لقمه دیگری همانند آن را به آن سگ میداد. من که آن منظره را دیدم به آن حضرت عرض کردم: اجازه میدهی من این سگ را با سنگ بزنم و از سر سفره شما دور کنم؟
در جواب من فرمود: «دعه انی لاستحیی من الله (عزّوجلّ) ان یکون ذو روح ینظر فی وجهی و انا آکل ثم لا اطعمه؛
او را بحال خود واگذار که من از خدای (عزّوجلّ) شرم دارم که حیوان روح داری در روی من نگاه کند و من چیزی بخورم و به او نخورانم! »
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات